خیلی سخت است که انسان بخواهد در مورد کسی اینطور با قطعیت صحبت کند مگر اینکه مدت زیادی را با او زندگی کرده باشد
بنده حدود سی سال با حسن بودم و حتی یکبار ندیدم او برای نمازش وضو بگیرد چون دائم الوضو بود و می گفت :
نباید بدون وضو بر روی زمین خدا راه رفت
می گفت زمین جای جمع کردن ثواب است
بزرگترین گمشده های ما در زندگی؛
نزدیک ترین ها به ما هستند ...
«اُرُد بزرگ»
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاء کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ
خدا کسی است که بادها را وزان میسازد و بادها ابرها را برمیانگیزند . سپس خدا آن گونه که بخواهد ابرها را در ( پهنه ) آسمان میگستراند و آنها را به صورت تودههائی بالای یکدیگر انباشته و متراکم میدارد و ( پس از تلقیح ، ای انسان ) تو میبینی که از لابلای آنها بارانها فرو میبارد ، و هنگامی که آن ( باران حیاتبخش ) را بر کسانی از بندگانش میباراند ، آنان خوشحال و مسرور میگردند .سوره روم ایه 48
پدر شهیدغلام رضا زمانیان نقل می کرد که :قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من ومادرش بدنش
رابرهنه کرد وگفت :نگاه کنید!دیگر این جسم را نخواهید دید .همان طور شد ودر عملیات بدر
مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد:دوازده سال در انتظار بودم وباهر زنگ درب منزل می دویدم
تااگر اوبرگشته باشد اولین کسی باشم که اورا می بینم .تااینکه یک روزخبر بازگشت اورادادند.
فقط یک جمجمه از شهید برگشته بودکه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت .
در نزد ما رسم است بعد ازدفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه اوباشکوه
شرکت کردند.
شبی درخواب دیدم که چنداسب سوارآمدندوشروع به حفرقبرکردندگفتم:چه کارمیکنید؟
گفتند:مامورهستیم او را به کربلا ببریم .
گفتم: من دوازده سال منتظربودم چرا او را آوردید؟
گفتند:ماموریت داریم ویک فردنورانی رانشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است .
فرمود:بایدبه کربلابرود. اوراآوردیم تاتو آرام بگیری و بعداوراببریم.
پدرشهیدازخواب بیدارمیشودباهماهنگی واجازه نبش قبرصورت میگیرد میبینند :
خبری ازجمجمه شهید نیست و شهیدبه کربلامنتقل شده است!!!
راوی:پدرشهیدغلامرضازمانیان
منبع:به نقل ازسایت افلاکیان
نیایشِ بعضی از ما آدم ها با خدا؛
و درخواست از او برای حضور در زندگیمان؛
مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند؛
و فرار می کنند ...
نبار ای باران!!!
اینجا دیگر ادما ها مثل رنگین کمانت هفت رنگ شده اند.