ساعت حدود 12 شب بود،بعد از جوش امدن اب کتری،قهوه آماده کردم و به بچه ها پیشنهاد دادم که دور هم بنشینیم و قهوه بخوریم.هادی خوش سیرت و مهدی اکبرنژاد،اردشیر(کمیل)مطیع دوست و رحمت حید نژاد،چون میخواستند بخوابند گفتند ما نمی خوریم،قهوه را برداشتم و اهی گروهان علی اصغر(ع) پیش مسعود بابایی نژاد و فرهاد لاهوتی و...شدمانجا جمع ما جمع بود.قوه را خوردیم و من گفتم:میخواهم تا اذان صبح بیدار بمانم و مسعود نیز گفت من هم هستم،تیمور کیایی هم قبول کرد.با هم برگشتیم به گروهان خودمان م بعد از چندی صحبت و خوردن نان حلوا شکری و گوش دادن رادیو،تصمیم گرفتیم بچه ها را برای خواندن نماز صبح بیدار کنیم ولی ساعت 2 بامداد بود و تا اذان صبح یک ساعت و نیم باقی مانده بود،به ناچار ساعت های مخالفان قهوه را تغییر دادیم و بیست دیقه مانده به 4 (تنظیم کردیم) و بعد بیادرشان کردیم.
البته کلی اصرار کردیم که وقت اذان شده بیدار شوید،انها انتظار نداشتن که وقت اذان شده باشد،ساعت هایشان را نگاه کردند و دیدند بله،درست است!!!اردشیر(کمیل) رفت وضو گرفت و اکبرنژاد میخواست کفش هایش را بپوشد که جریان را به او گفتیم و چقدر خندیدیم، از خنده زیاد داشتیم میمردیم. بچه ها عصبانی شده بودن ولی دیگر خواب از سرشان پریده بود.
هفتمین شب ماه مبارک رمضان در پادگان قدس
26/2/1365
وحید رزاقی
منبع:کتاب ترکش های داغ(بر اساس دست نوشته های سردار شهید وحید رزاقی)
راز آرامش درون در دل نبستن است؛
این را بدان که در حقیقت؛
هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد
پس به خدا دل ببند
مرحوم میرزا حسین نوری در کتاب نجم الثاقب درباره تاریخچه تأسیس مسجد جمکران، شیخ فاضل حسن بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین (از تألیفات شیخ صدوق) بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من شب سه شنبه 17 ماه مبارک سال 393 هـ ق در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند برخیز و خواسته امام مهدی(عج) را اجابت کن که تو را میخواند. آنها مرا به محلی که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند.
حضرت مهدی مرا به نام خواندند و فرمودند: «برو به حسن بن مسلم بگو: این جا زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کردهای ...».
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
در یکی از زندانهای عراق، دو شهید را در فاضلاب زندان پیدا کردیم که در اثر بیماری، جراحت یا شکنجه به شهادت رسیده بودند. آنها را بدون این که تحویل صلیب سرخ داده شوند، شبانه تحویل یکی از ستادها داده بودند و آنها هم در فاضلاب همان زندان رهایشان کرده بودند.
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
حدود شش ماه پیش در حوالی دریاچه «ماهی» بیستوپنج شهید پیدا کردیم که با شکنجه، زنده به گور شده بودند
خیلی وقتها؛
گناه نکردن، نتیجه ی فراهم نبودنِ «موقعیت» است؛
نکند توهمِ «تقوا» برم دارد ...!