سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شوخی با مزه!!!

 

جورواجور

ساعت حدود 12 شب بود،بعد از  جوش امدن اب کتری،قهوه آماده  کردم و به بچه ها پیشنهاد دادم که دور هم بنشینیم و قهوه بخوریم.هادی خوش سیرت و مهدی اکبرنژاد،اردشیر(کمیل)مطیع دوست و رحمت حید نژاد،چون میخواستند بخوابند گفتند ما نمی خوریم،قهوه را برداشتم و اهی گروهان علی اصغر(ع) پیش مسعود بابایی نژاد و فرهاد لاهوتی و...شدمانجا جمع ما جمع بود.قوه را خوردیم و من گفتم:میخواهم تا اذان صبح بیدار بمانم و مسعود نیز گفت من هم هستم،تیمور کیایی هم قبول کرد.با هم برگشتیم به گروهان خودمان م بعد از چندی صحبت  و خوردن نان حلوا شکری و گوش دادن رادیو،تصمیم گرفتیم بچه ها را برای خواندن نماز صبح بیدار کنیم ولی ساعت 2 بامداد بود و تا اذان صبح یک ساعت و نیم باقی مانده بود،به ناچار ساعت های مخالفان قهوه را تغییر دادیم و بیست دیقه مانده به 4 (تنظیم کردیم) و بعد بیادرشان کردیم.

البته کلی اصرار کردیم که وقت اذان شده  بیدار شوید،انها انتظار نداشتن که وقت اذان شده باشد،ساعت هایشان را نگاه کردند و دیدند بله،درست است!!!اردشیر(کمیل) رفت وضو گرفت و اکبرنژاد میخواست کفش هایش را بپوشد که جریان را به او گفتیم و چقدر خندیدیم، از خنده زیاد داشتیم میمردیم. بچه ها عصبانی شده بودن ولی دیگر خواب از سرشان پریده بود.

هفتمین شب ماه مبارک رمضان در پادگان قدس

26/2/1365

وحید رزاقی

 

منبع:کتاب ترکش های داغ(بر اساس دست نوشته های سردار شهید وحید رزاقی)

 


+ نوشته شـــده در چهارشنبه 93/3/28ساعــت 11:29 عصر تــوسط "کیان ایرانی* | نظر برچسب ها: